|
انصافعلي هدايت و آذربايجانين سياسي محبوسلارينا اتحاف
اولونور.
محبوسلارين
صحبتي نوروز بايراميندا
 نه
تميز هاوا وار، نه ده ايشيق وار
بير مزار داشيدير بوردا هر ديوار
دئه، وارمي چيخماغا ظلمتدن علاج؟
قاتي بير قارانليق دوتوب دونياني
منيم تصويريمه يوخدور احتياج
آز دئييل بورادا گوره ن زنداني...
دوستاقلار
بويلانير پنجره لرده ن
بير قوجا كوكسيني اؤتورور هرده ن:
- اوشاقلار، بير باخين ياماجلار گولور...
بوگون ان شرفلي بايرام گونو دور
((نوروز)) يادگاردير آتا- بابادان
مقدس توتولموش بوگون هر زمان
- عموجان بيليريك چوخ مقدسدير
معناسيني دئسه ن، او بيزه بسدير
- نوروزين معناسي بيل، يئني گوندور
بو هفته هر ياندا تويدور، دوگوندور
سئوينير ياماجلار، گولور مخلوقات
بو گون جانا گلير يئنيدن حيات
آتيلدي دوستاقين بيري يئرينده ن:
- اي قوجا بو دوغري، لاكن سويله سن
بير ظلمت سارميشكن بوردا هر ياني
هاني سويله ديگين يئني گون هاني؟!
 يئنه باش قالديريب گويلره
زندان
يئنه ييرتيجيلار دويمايير قاندان
يئنه يتيم- يئسير قالدي پناهسيز
يئنه قفسلره دوشديك گوناهسيز
يئنه آياغيمدا، قولومدا زنجير
يئنه هر اويماقدا مين باش كسيلير
يئنه منتظيردير عزيز سئوگيليم
يئنه ياساق اولدو منه اؤز ديليم...
يئنه غضب ائديلير اؤلكه نين واري
يئنه باش قالديريب دار آغاجلاري
يئنه آياقلانير يوخسوللار، آجلار
يئنه ديل كسه ن وار، گوز چيخاران وار
يئنه بير ((آمبارا)) توپلانير تاخيل
يئنه آغيزلارا ويريلير قيفيل...
يئنه كاسيبلارين قلبي اودلانير
يئنه بيري يئيير،
ميني بويلانير
يئنه هئي داشينير پامبيق، ايپه ك، يون...
يئنه بوغازلارا توكولور قورشون
يئنه ديله گليراينسان، اوسانير
يئنه كندلريميز آليشيب يانير
يئنه عار آتيلير، ناموس آتيلير
يئنه بو اينسانلار ساتير، ساتيلير
يئنه مين اگلنجه، يئنه مين اويون
يئنه مست خمار، يئنه ده افيون
يئنه بئيينلرده شهوت، احتراص
يئنه كهنه حمام، يئنه كهنه طاس...
يئنه چال- ها چالدير، يئنه وور- ها وور
اي قوجا، دئديگين يئني گون بودور؟!
هاني سويله ديگين توي، دوگون هاني؟
هاني يئني حيات، ((يئني گون)) هاني؟!
عثمان ساريوللي
تقديم به انصافعلي هدايت و
تمام زندانيان سياسي آذربايجان و ايران
صحبت
زندانيان در عيد نوروز
 نه
هواي پاك و نه روشنايي وجود دارد...
اينجا هر ديوار مانند سنگ قبري است.
آيا براي رهايي از ظلمت راهي هست؟
همه جا را سياهي فراگرفته است.
به توصيف بيشتري نياز نيست...
در سرزمين من خيليها طعم زندان را چشيده اند.
زندانيها از پنجره هاشان سرك مي كشند.
پيرمردي سينه اش را صاف كرده و مي گويد:
بچه ها، به دشتهاي خندان نگاه كنيد...
امروز روز مقدس نوروز است.
نوروز يادگاري از نياكان ماست.
در همه ي عصرها اين روز مقدس وگرامي بوده است.
- عموجان!، مي دانيم روز بس مقدسي است.
اما اگر معنايش را بگويي براي ما كافيست.
- معناي((نوروز)) همانا روز نو است.
اين هفته در همه جا جشن و سرور برپاست.
دشتها خوشحالند وهمه ي مخلوقات خندان.
در اين روز حيات دوباره از سر گرفته مي شود.
يكي از زندانيها از جايش بلند شده و مي پرسد:
پيرمرد! آنچه گفتي راست است، اما بگو بدانيم:
اينجا ظلمت همه جا را پوشانده است...
پس روز نويي كه مي گويي كجاست؟
بازهم زندان سر به آسمانها مي سايد...
باز هم درندگان از خون سير نمي شوند.
باز هم يتيمان و ضعفا بي پناه مانده اند.
باز هم بيگناه در قفس ها اسيريم.
 بازهم بر دستها و پاهايم
زنجيري گران.
بازهم درهرديارهزاران سر بريده مي شود.
باز هم چشمان معشوقه ام به راهست...
بازهم زبان مادري ام براي من قدغن.
بازهم به ثروت وطنم با چشمان كين آلود نگاه مي كنند.
بازهم ديركهاي اعدام مانند درختان سر بر آورده اند.
بازهم فقيران و بيچارگان زير پاها خرد مي شوند.
باز هم زبانها بريده و چشمها كور مي كنند.
باز هم همه چيز در يكجا انبار مي
شود.
بازهم بر لبها قفل سكوت مي زنند.
باز هم دل مستضعفان آتش مي گيرد.
باز هم يكي مي خورد و هزار نفر تماشا مي كنند.
باز هم پنبه و ابريشم و پشم بار محموله ها مي شوند.
باز هم بر حلقها سرب داغ ريخته مي شود.
باز هم انسان به ستوه آمده و ملول مي شود.
بازهم روستاهامان در آتش سوزانده
مي شود.
باز هم انسانيت و ناموس به دست فراموشي سپرده مي شوند.
باز هم انسانها مي فروشند و فروخته مي شوند.
باز هم هزار حيله و بازي...
بازهم مست خمار، باز هم افيون.
باز هم مغزها پر از شهوت و حرص...
بازهم همان حمام كهنه و همان طاس قديمي...
باز هم بزن- بزن و زدو خورد.
اي پيرمرد!، روز نويي كه مي گويي اين است؟
پس آن جشن و سروري كه مي گويي كجاست؟
كجاست آن حيات نو، كجاست آن روز نو؟
عثمان ساريوللي
ترجمه از تركي : گجيل سايتي
|
